دانشجوباید بیشتراز آن مقداری که مامور به تواضع و فروتنی نسبت به علماء و دانشمندان، و دیگر اصناف مردم است  در برابر استاد خود، متواضع و فروتن باشد. او باید در برابر مقام علم و دانش نیز اظهار خاکساری کند تا در سایه این فروتنی و خاکساری، به علم و معرفت دست یابد. باید او بداند که اظهار ذلت و خاکساری در برابر استاد، نوعی عزت و سرفرازی است. خضوع شاگرد در برابر استاد، افتخاری است برای او، و تواضعش موجب رفعت و بلندپایگی او می گردد. حفظ حریم استاد و بزرگداشت مقام او، پاداش آفرین است. اگر شاگرد در خدمت به استاد، دامن به کمر زند، به شرف و بزرگواری خویش مدد می کند. دانشجو نباید رای و نظریه استاد را مردود ساخته و با او با چهره و رفتار و گفتاری آمرانه مواجه گردد. او نباید بر خلاف نظریه استاد، اشاره کند. باید چنین بیندیشد که استاد او حق و صواب را بهتر از او می شناسد. بلکه او باید در تمام امور زندگی، مطیع و منقاد استاد بوده و زمام تمام شئون حیاتی خود را کاملا در اختیار او قرار دهد، و در برابر اندرز و نصیحت او مطیع بوده و در هر حال، جویای رضا و خوشنودی او باشد. اگرچه رای و نظر او با رای و نظر استاد، در این زمینه ها تفاوت داشته و روش استاد، دلخواه او نباشد با رای و نظر استاد به مسابقه نپردازد، و پیش از رای او نظریه ای را انتخاب نکند، و با او در تمام شئون زندگی خویش م نموده و به دستور او گردن نهد. قلبا و لسانا از نظریه و تدبیر استاد پا فراتر نگذارد.

یکی از فضلاء می گوید: اشتباه و لغزش نمائی عمل و گفتار یک مرشد و راهبر، نافع تر و سودمندتر از گفتار و عمل حق یک مسترشد و ره جو است که حق و صواب را با نظر شخصی خویش می شناسد، و آن را ارزیابی می کند، و با عالم و معلم به م نمی پردازد.  در داستان موسی و خضر (علیهما السلام) نکته بیدارگری در این زمینه دیده می شود، (به این معنی که موسی (علیه السلام) رفتار خضر (علیه السلام) را اشتباه آمیز می پنداشت؛ در حالی که رفتار به ظاهر لغزنده و اشتباه آمیز خضر (علیه السلام)، هماهنگ با واقعیت غیرقابل گریز، و صد در صد مطابق با حق بوده است؛ چون موسی (علیه السلام) فکر می کرد که خضر (علیه السلام) اشتباه می کند، و تصور می نمود که رای و نظر خود او بر حق است.  باید خطاب و جواب دانشجو به استاد، و گفتار او درباره وی چه در حضور و چه درغیاب او توام با تجلیل و تکریم باشد. او را با تاء خطاب مثلا: تو گفتی»و یا کاف خطاب مثلا: تو»، مخاطب قرار ندهد، و از راه دور، او را صدا نزند؛بلکه باید بگوید: آقا و سرور من» و استاد» وامثال آن (که حاکی از تجلیل استاد است.)
واژه هائی که به وسیله آن ها، استاد را مورد خطاب قرار می دهد باید به صورت ساختمان و صیغه جمع باشد. مثلا به او بگوید: در این باره چه می گوئید؟ رای و نظریه شما در این باره چیست شما گفتید، خدا هم از شما راضی باشد؛ خدا از شمابپرهیزد ، خدا شما را بیامرزد.                                                      آنگاه که شاگرد نام استاد را در غیاب او به زبان می آورد باید همراه با عناوینی باشد که نمایانگر تکریم و حفظ حرمت او است، مثلا بگوید: آقای. یا بگوید: استاد. یا استاد ما. یا شیخ الاسلام چنین گفت. و بالاخره با امثال اینگونه تعابیر احترام آمیز، از استاد خود در غیاب او یاد کند.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها